شهر من گم شده است

پشت دریا شهری است، قایقی باید ساخت

شهر من گم شده است

پشت دریا شهری است، قایقی باید ساخت

درباره بلاگ
شهر من گم شده است

توی این عصری که مردم با وجود فضاهای مجازی و دسترسی همه به اونها احساس عکاس بودن، نویسنده بودن و روشنفکر بودن دارن، دست به قلم بردن من نه تنها چیزی رو از این دنیا کم نمی‌کنه بل کم زیاد هم کرد!
.
.
.
اینجا حکم خط خطی‌های یک دختر بچه سه، چهار ساله را دارد؛ شاید هم روزی ونگوکی، پیکاسویی، چیزی از آب درآمد.

آخرین مطالب

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۱ تیر ۹۶ ، ۲۲:۳۵

که عشق آسان نمود اول

نامه شماره 1

تقدیم به همسر عزیزم:

این غیرقابل تحمل­ترین تنهایی هست که توی زندگیم تجربه کردم، هیچوقت خودم رو در چنین وضعیتی تصور نمیکردم. من همیشه تنهایی رو دوست داشتم  و ازش استقبال میکردم حتی روزهایی که هنوز نیومده بودم خوابگاه، ساعت­ها میرفتم و توی اتاقم میموندم، کتاب میخوندم و کارهای دیگه انجام می­دادم و باتنهایی و خلوت خودم کیف میکردم ولی الان هیچ چیز شکل قبل نیست، تنهایی بدجوری داره بهم فشار میاره. تنهایی بغض شده توی گلوم و داره روی گونه­هام سرازیر میشه.

واقعا چرا؟ چرا این­بار من نمیتونم با تنهاییم کنار بیام؟ دلیلش فقط یه چیز میتونه باشه و اون هم تویی، تویی که باید کنارم باشی و نیستی و این نبودن داره بدجوری آزارم میده.

۲۱ تیر ۹۶ ، ۱۷:۲۷

تنهایی

بعضی روزها، ساعت ها و ثانیه ها هست که مال خود خودته، تنهایی، تنهای تنها، به تاهل و تجرد و سن و سال هم بستگی نداره...

نشستم وسطِ اتاقِ تویِ خوابگاه و زار میزنم. زار میزنم به خاطر اشتباهاتم، به خاطر کارهای نکرده، حرفهای نزده، ناراحتی هایی که توی دلم تلنبار شده و الان بعض شده توی گلوم.

این اولین باریه که بعد از عقدم اومدم خوابگاه، خوابگاه هم بدجور سوت و کوره، حال منم زیاد خوب نیست و این تنهایی بدجوری آزارم میده. خیلی برام جالبه من الان تقریبا دوساله که بیشتر روزهای سال رو توی خوابگاه گذروندم؛ روزهای زیادی رو توی اتاق تنهایی سر کردم. ولی این بار این تنهایی بدجوری بهم فشار میاره، حس اینکه یکی هست که من رو از تنهایی دربیاره ولی الان پیشم نیست بدجور داره آزارم میده.

واقعا این فضای سنگین برام غیرقابل تحمل شده، دلم میخواد برگردم خونه ولی نمیتونم و باید تحمل کنم.