شهر من گم شده است

پشت دریا شهری است، قایقی باید ساخت

شهر من گم شده است

پشت دریا شهری است، قایقی باید ساخت

درباره بلاگ
شهر من گم شده است

توی این عصری که مردم با وجود فضاهای مجازی و دسترسی همه به اونها احساس عکاس بودن، نویسنده بودن و روشنفکر بودن دارن، دست به قلم بردن من نه تنها چیزی رو از این دنیا کم نمی‌کنه بل کم زیاد هم کرد!
.
.
.
اینجا حکم خط خطی‌های یک دختر بچه سه، چهار ساله را دارد؛ شاید هم روزی ونگوکی، پیکاسویی، چیزی از آب درآمد.

آخرین مطالب

۱۴ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

۳۰ دی ۹۷ ، ۲۳:۳۷

معجون جادویی

من متولد اصفهانم، به غیر از یکبار آن هم در سالهای دور، به شهرهای جنوبی ایران سفر نکرده ام، ولی باور عمیقی از درون به من این احساس را میدهد که ریشه ام در جنوب ایران است. مادرم روزهای کودکی و نوجوانی اش را در آبادان گذرانده است و خود را خوزستانی میداند، و از کودکی، مدام به ما گوشزد کرده است که شما اصفهانی نیستید! برای همین من کمتر خودم را اصفهانی میدانم و دلم برای مردم جنوب، شهرهای جنوب و شهرهای جنگ زده خوزستان میتپد و دلم بدجوری آنجاست!

من عاشق غذاهای جنوبیم، مخصوصا غذاهای ترشی که ترشی را مدیون معجونی به نام تمر هندی هستند. قلیه ماهی، ماهی شکم پر، خورشت بامیه و... همین امروز ظهر وقتی که قلیه ماهی روی گاز در حال قل خوردن بود، به مادرم گفتم که خیلی علاقمندم با کسیکه برای اولین بار قلیه ماهی را درست کرد، ملاقاتی داشته باشم؛ به نظر آدم جالبی می آید! بر چه اساسی برای اولین بار، ماهی، سبزی و تمر هندی را مخلوط کرد؟! چون در نگاه اول این سه عنصر سنخیتی با هم ندارند ولی در نهایت معرکه ترین غذای دنیا را به وجود می آورند! عجب مغز متفکری بوده و من را عجیب عاشق و دلباخته خود کرده است!


پ.ن: فکر کنم مشخصه که من عاشق غذاهای ترش هستم و به غذاهای شیرین کمتر علاقه نشون میدم.

پ.ن: در اینجا بهتره که یادی کنیم از غذای ترش اصفهانی به نام خورشت نعنا و جعفری! محاله بخورید و عاشقش نشید.

پ.ن3: مادرم میگن یه دوره ای در زمان جنگ تمر هندی نایاب شده بود، و عاشقان و دلباختگان غذاهای ترش تمری از لیمو به عنوان چاشنی ترش استفاده میکردند.

۲۷ دی ۹۷ ، ۱۶:۳۳

خدایا توبه :*

این مطلب رو، تقریبا دو سال پیش و زمانی که هنوز مجرد بودم نوشتم، و الان که گاهی اوقات یادش می‌افتم واقعا بدنم می‌لرزه! از اینکه همسرم مدام باید در حال سفر باشه و گاهی اوقات موقع پروازهای هوایی، خودش و من می‌میریم و زنده می‌شیم تا فرود بیاد! به نظرم عشق سال‌های اول و روزهای اول زندگی مشترک رو کما بیش همه تجربه می‌کنند و اون چیزی که کمتر تجربه می‌شه، تداوم و استمرار عشقه! تعجب می‌کنم از خودم که با وجود خوندن کتابی مثل "یک عاشقانه آرام" باز هم متوجه تداوم و استمرار عشق نبودم و متعجب‌تر هستم از چنین تخیلی که در نهایت مجبور بشی زندگیت رو با کسی بگذرونی که واقعا دوستش نداری! باید به چیزهای خوب فکر کرد...

۲۷ دی ۹۷ ، ۱۱:۴۶

معجزه چی می‌تونه باشه؟!

معجزه، معجزه، معجزه! معجزه محمد (ص)، معجزه عیسی (ع)، معجزه ابراهیم (ع)، معجزه موسی(ع)
تعریفمون از معجزه‌ها چیه؟ معجزه‌ها کی اتفاق می‌افتند؟ آیا تا به حال در زندگیتون معجزه رخ داده؟ 
تعریف من از معجزه در زندگی اینه: " افتادن یک اتفاق درست در زمانی که امیدی به رخ دادنش نیست!" 
به نظر من قرار نیست توی زندگی معمولی ما، عصایی تبدیل به اژدها بشه، ماه از وسط نصف بشه یا آب رودی شکافته بشه! چون من یک ولی نیستم، من یک آدم معمولی‌ام. همین که صبحت رو با صدای خوردن قطرات بارون به پنجره شروع کنی، خودش عین معجزه‌ست؛ همین که در اوج نا امیدی اتفاقی برات رخ میده که به کل از افتادنش نا امید بودی، خودش یعنی معجزه! اگه توی این دنیای پر از غم، توی وضعیت نابسامان اقتصادی هنوز هم ته دلت روشنه به افتادن اتفاق‌های خوب، خودش یعنی معجزه. خدا میدونه که خودم در حال حاضر بیشتر از هر کسی به شنیدن این حرف‌ها احتیاج دارم و میخوام برای خودم بنویسم، بنویسم تا باورم بشه و یادم نره که معجزه بارها توی زندگی من اتفاق افتاده؛ مثل آخرین باری که دلم شکست و خدا جوری مشکلم رو حل کرد که اصلا باورم نمی‌شد. مثل داشتن مادر مهربونم که همیشه دلم رو گرم کرده به بودنش و خیلی چیزهای دیگه که الان زمان گفتنش نیست.
دلم روشنه، روشنه به روزهای بهتر، قشنگ‌تر، رنگی‌تر و آروم تر...
روزایی که شاید از خودم راضی‌تر باشم...
روزایی که شروعش امروزه...
۲۳ دی ۹۷ ، ۱۰:۱۵

بر آی ای آفتاب صبح امید

دیشب ساعت 21، رسما 26 سالگی به پایان خودش رسید؛ با خوشی‌ها و نا خوشی‌هاش، روزهای خوب و بدش، خنده‌ها و گریه‌هاش، آرامش‌ها و استرس‌هاش... به عنوان جمع‌بندی می‌تونم بگم که از خودم رضایت نداشتم. تلاش‌هایی برای بهتر شدن شرایط داشتم ولی به نظر می‌رسه که ثمربخش نبودن.

الان چند ساعتی از شروع 27 سالگی من گذشته و من تمام تلاشم رو می‌کنم که امید رو در دلم زنده نگه‌دارم و فکرهای خوبی در مورد آینده داشته باشم. آدم‌ها با امید زنده‌ن و من امید دارم به بهتر شدن اوضاع و شرایطی که توش قرار داریم. بخشی از نا‌ امیدی‌های من و ما از درون سرچشمه نمی‌گیرن و وابسته به شرایط اجتماعی هستند که توش قرار داریم ولی برای اون بخشی که دست خودم و خودمونه تلاش می‌کنیم. 27 سالگی به نظر سن عجیبی میاد. قبلا فکر می‌کردم که آدم‌های 27 ساله خیلی بزرگن ولی وقتی یه نگاهی به خودم میندازم خبری از اون بزرگی که انتظارش رو داشتم نیست که نیست.

امسال سال قشنگی برای من خواهد بود و من باید نهایت تلاشم رو بکنم که به اون نقطه رضایت از خودم برسم که اگه من از خودم راضی نباشم، نباید انتظار رضایت دیگران از خودم رو داشته باشم.

سلام 27 سالگی... 

۲۲ دی ۹۷ ، ۱۱:۰۳

من مانده‌ام تنهای تنها...

آدمها تنهان و برای دراومدن از تنهاییشون دوست دارن اوقاتشون رو بابقیه بگذرونن، بیشتر زندگیشون رو دارن دنبال یه دوست میگردن که از تنهایی درشون بیاره و باهاش یه دل باشن. اوج دراومدن از تنهایی ما انسان‌ها و چاره اندیشی برای تنها نبودن و تنها نموندن، ازدواجه. استادی داشتیم که میگفت آدم‌ها نمی‌تونن تنهایی رو از شما بگیرن؛ بلکه بهتون نزدیک میشن تا تنهایی خودشون بدن به شما. به همین خاطر شما وقتی با بقیه هستین تنهاتر میشین. تازه وقتی ازدواج کنید میفهمید که چقدر تنهایید! واقعا همینطوره آدم‌ها وقتی ازدواج می‌کنن تازه به عمق تنهایی خودشون بیشتر پی میبرن؛ چون کسی رو در کنارشون دارن که در ظاهر نزدیک‌ترین فرد به خودشونه ولی وقتی می‌رسه که میبینن هیچی از هم نمیدونن، مواقعی اصلا همدیگه رو درک نمی‌کنن و بعضی چیزا رو اصلا نمی‌تونن به هم بگن. و حالا به نظر من هر چقدر که زن و شوهر رابطه بهتر و عمیق‌تری با هم داشته باشن، بیشتر متوجه تنهاییشون میشن، چون با وجود عمیق بودن رابطه باز هم جایی می‌رسه که نمی‌تونن در موردش با هم صحبت کنند، نمی‌تونند همدیگه رو درک کنند...
.
.
فقط خداست که می‌تونه تنهاییت رو ازت بگیره...

۱۹ دی ۹۷ ، ۲۲:۳۰

آرام بگیر

مومن با مومن آرام می‌گیرد، چنان که تشنه با آب خنک.

" امام علی (ع) "

۱۵ دی ۹۷ ، ۱۲:۰۸

عشق 6


تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست میدارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست میدارم

برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب میشود

و برای خاطر نخستین گناه

تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نمیدارم، دوست میدارم

پل الوار


سکانس مدار صفر درجه- شهاب حسینی


۱۲ دی ۹۷ ، ۱۱:۱۶

روان خسته

یکی از اقشار جامعه که کمتر کسی اونها رو درک میکنه، افرادی هستند که دارن با یک بیماری روانی دست و پنجه نرم میکنند و علاوه بر وضعیت و شرایط بدی که روح و روانشون رو درگیر خودش کرده، همه روزه باید با قضاوتهای آدمها درباره خودشون رویرو بشن و سعی کنند که با این موضوعات کنار بیان که البته کنار اومدن باهاش برای افراد سالم هم سخت است چه برسه به فردی که داره با یک بیماری روانی زندگی میکنه و عملا این بیماری عملکرد مغزش رو مختل کرده و همین میشه که شرایط براش از اونچه که هست سخت و سخت تر میشه. توی جامعه ما با اینکه افرادی که به نوعی خودشون یا فردی از افراد خانواده شون درگیر یک مشکل یا بیماری روانی هست کم نیست ولی اتفاقا پذیرش این بیماریها از جانب خانواده، خود فرد و همچنین افراد جامعه خیلی سخت اتفاق میفته و اگر به نحوی هم فرد و خانواده ش اون بیماری رو پذیرفتن انقدر داشتن چنین بیماریهایی در جامعه تابو محسوب میشه که مجبورن از سایرین پنهانش کنند. افسردگی، وسواس، دو قطبی، اسکیزوفرنی، شیزوفرنی و ... توی جامعه ما کم نیست؛ چرا؟ واقعا چرا پذیرش چنین بیماریهایی سخته؟ چرا دارو خوردن برای کم شدن اثرات این بیماریها رو بد میدونیم؟ چرا سعی نمیکنیم اطلاعاتمون رو راجع به چنین بیماریهایی بالا ببریم و سعی کنیم این افراد رو بهتر و بیشتر درک کنیم؟ شرایط رو برای بیماران سخت تر از اونی که هست نکنیم؛ خودشون به اندازه کافی با افکاری که توی ذهنشون میگذره دارن اذیت میشن. لااقل ما اذیتشون نکنیم...  

۱۰ دی ۹۷ ، ۱۹:۲۵

نعمتهای کوچک

به نظر میرسه که رضایت داشتن هر فرد از ظاهر خودش، یکی از نعمتهایی هست که باید به خاطرش شکرگذار خداوند باشه. لطفا به جمله من خوب دقت کنید، منظور من این نیست که شخصی خودش رو بی نهایت زیبا بدونه، چون به نوعی خود شیفتگی محسوب میشه و همینطور این امکان هست که شخصی در نگاه بقیه خیلی هم زیبا باشه ولی از چهره خودش اون رضایتی رو که باید نداشته باشه و مدام سعی کنه که چهره ش رو تغییر بده. منظور من اینه که آدمها توی این شرایطی که در جامعه وجود داره و امکان تغییر ظاهر به هر نحوی براشون هست؛ از چهره هر چند معمولی خودشون لذت ببرن و بتونن چهره خودشون رو بدون هیچگونه مواد آرایشی به نمایش بگذارند. به نظرم داشتن این نعمت، از نعمتهای بزرگ محسوب میشه که کمتر کسی در جامعه ما دارای این نعمته.

نمیگم که من به ظاهرم اهمیت نمیدم و یا برای بهتر بودنش تلاش نمیکنم، اتفاقا خیلی هم برام اهمیت داره و بیشترین دکتری که من در زندگیم رفتم دکتر پوست و مو بوده. اما در عین حال از ظاهری که خداوند بهم داده رضایت دارم و به خاطرش خداوند رو شاکرم. ظاهر من یک ظاهر کاملا معمولیه و شاید از نظر خیلیها بدون نقص نباشه ولی من دوستش دارم و معتقدم آدمها از کسی که اعتماد به نفس داشته باشه بیشتر خوششون میاد. و این امکان وجود داره که منشأ مصرف بالای لوازم آرایش در کشور ما عدم اعتماد به نفس باشه.

۰۸ دی ۹۷ ، ۲۳:۰۰

عشق 5

[کتوت]: گاهی اوقات بر هم زدن تعادل به خاطر عشق، جزئی از زندگی توازن گونه ست.


فیلم Eat Pray Love

رایان مورفی

2010