باز این چه رستخیز عظیم است؟
دوباره محرم شد و دوباره حالم دگرگون شده، انگار یه چیزی داره از درون تمام وجودم رو چنگ میزنه؛ یه بغض بزرگی توی گلومه که میخوام خالیش کنم، دوست دارم یه کاری کنم که خوب باشه که بیرون بیام از این حال منقلب، که پیدا بشم از این گمگشتگی، که خوش بشه دل و حالم.
چیکار کنم؟ کتاب بخونم؟ دعا بخونم؟ برم زیارت؟ حرفای خوب گوش بدم؟ کدوم روضه برم که کمی از این حرارت درونیم کم کنه و حالم رو بدتر نکنه؟ کجا برم که بعدش برام پشیمونی نداشته باشه؟ چیکار کنم که معرفتم بیشتر بشه؟
میگن کشتیت بزرگه! برای من هم جا داری؟ دست منم میگیری؟ میخوام بیام، دوست ندارم بمونم، بذار بیام، بذار برسم، نکنه یه وقت جلوتون وایسم! نکنه یه وقت دلتون ازم شکسته باشه! منو ببخش! میبخشی؟! میذاری بیام؟!