شهر من گم شده است

پشت دریا شهری است، قایقی باید ساخت

شهر من گم شده است

پشت دریا شهری است، قایقی باید ساخت

درباره بلاگ
شهر من گم شده است

توی این عصری که مردم با وجود فضاهای مجازی و دسترسی همه به اونها احساس عکاس بودن، نویسنده بودن و روشنفکر بودن دارن، دست به قلم بردن من نه تنها چیزی رو از این دنیا کم نمی‌کنه بل کم زیاد هم کرد!
.
.
.
اینجا حکم خط خطی‌های یک دختر بچه سه، چهار ساله را دارد؛ شاید هم روزی ونگوکی، پیکاسویی، چیزی از آب درآمد.

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تیک تاک» ثبت شده است

۱۵ دی ۹۷ ، ۱۲:۰۸

عشق 6


تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست میدارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست میدارم

برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب میشود

و برای خاطر نخستین گناه

تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نمیدارم، دوست میدارم

پل الوار


سکانس مدار صفر درجه- شهاب حسینی


۱۷ آذر ۹۷ ، ۱۱:۵۸

کودکیهایم

داستان، داستان این نسل و آن نسل نیست، داستان جدایی و افتراق و باور به تفاوتها نیست؛ داستانِ این بار داستان شباهتهاست. داستان دوران کودکی ای است که همه به یک شکل میگذرانند و در آن بزرگ شدن معنای یکسانی دارد. شاید در نگاه اول کودکان دور و برمان فانتزی تر و شیکتر از کودکیهای زمان ما به نظر برسند، اما در دنیایشان که پا بگذاری میفهمی که کودکی همان کودکی نسل و روزگار تو است. همانقدر معصومانه، همانقدر شگفت و همانقدر ملموس و لطیف. هنوز هم برای کودکان این نسل بازیهایی مثل قایم باشک و اتل متل و گرگم به هوا و تامی تامی اسکلت، ذوق دارد و شادشان میکند. بیشتر که با کودکان انس بگیری درمیابی که این تو هستی که با گذشت سالیان از دوران کودکی ات دور و دورتر شده ای. اگر کودک الان کمتر فعالیت حرکتی دارد، به خاطر آن است که بزرگترها فضای بازیهایشان را از آنها گرفته اند. اگر شیطنتهای گاه و بی گاه کودک تو را آزرده خاطر میکند به این خاطر است که کودکی ات را به فراموشی سپرده ای؛ به این خاطر است که تلاشی برای بازی و گذران اوقاتت با او نمیکنی.
هنوز هم کودکان، همان کودکان زمانه من و تو هستند و چیزهای کوچک آنها را ذوق مرگ میکند، چیزهایی مثل خریدن یک بستنی، نان خامه ای و یا حتی همراهی اش برای ساخت یک کاردستی.
که اگر اینطور نیست، تو آن کودک را تغییرش داده ای! ذات کودکی، یعنی خوشحال شدن با چیزهای کوچک و دل نبستن!


پ.ن: بچه خواهر 8 ساله ام برای داشتن یک مداد فشاری یا به قول امروزیها اتود، کلی خوشحالی میکند. من هم اولین مداد فشاریم را زمانی خریدم  که دوم دبستان بودم.