از زمانی که به خاطر دارم، غرق در عالم خیال بودهام و زندگی ذهنی برایم پر رنگتر از عالم حقیقت بوده است. انگار تمام زندگیام در گیجی ناشی از غرق در رویا بودن گذشت و تمام شد. در دوران مدرسه همیشه و همیشه باید معلمی حواسش را به من میداد تا مرا از عالم خیال جدا کند؛ در غیر اینصورت با ظاهری آرام، در عالم خیال خودم غرق میشدم و هیچ از کلاس و درس دستگیرم نمیشد.
حالا چند سالی است که تلاش دارم بین عقل و احساسم، زمین و آسمانم و واقعیت و خیالم، تعادل و توازن برقرار کنم و اینجا جایی است برای تمرینها، مشق شبها و تکالیفم.