شهر من گم شده است

پشت دریا شهری است، قایقی باید ساخت

شهر من گم شده است

پشت دریا شهری است، قایقی باید ساخت

درباره بلاگ
شهر من گم شده است

توی این عصری که مردم با وجود فضاهای مجازی و دسترسی همه به اونها احساس عکاس بودن، نویسنده بودن و روشنفکر بودن دارن، دست به قلم بردن من نه تنها چیزی رو از این دنیا کم نمی‌کنه بل کم زیاد هم کرد!
.
.
.
اینجا حکم خط خطی‌های یک دختر بچه سه، چهار ساله را دارد؛ شاید هم روزی ونگوکی، پیکاسویی، چیزی از آب درآمد.

آخرین مطالب

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۸ آذر ۹۸ ، ۱۷:۲۶

گذر عمر

در همین لحظه صدای اذان بلند شد و به من به این موضوع می‌اندیشم  که کمتر از یک ماه دیگر وارد 28 سالگی می‌شوم! بیشترین سالهای دهه 20 را پشت سر گذاشته‌ام و به سرعت وارد دهه 30 می‌شوم... چقدر ترسناک...

منِ امسال با منِ پارسال متفاوت است اما متاسفانه این تفاوت از جنس یک تحول عمیق درونی نیست! اگرچه دغدغه منِ امسال با منِ سال گذشته متفاوت است و در همه‌ی این تفاوت‌ها من به زیبایی حضور خداوند را حس می‌کنم.

 

همان خداوند قادر متعال

۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۹:۳۲

قصه خانه‌های شهر

یکی از فانتزیهای زندگیم اینه که ببینم آدمای مختلف، توی خونه‌های مختلف و یا خونه‌های مشابه یک آپارتمان چطوری وسایلشون رو داخل خونه چیدن؛ مثلا دلم می‌خواد درِ واحدهای مختلف ساختمانمون رو بزنم و برم ببینم که هر واحد چه مدلی رو برای وسایل خونه‌ش استفاده کرده. به نظرم دیدنش هم باعث میشه حس و حال هر خونه‌ای رو حس کنی و ایده بگیری و هم اینکه از چیدمانش میتونی احساس اهالی خونه رو درک کنی.

خونه چیزی بیشتر از یک چهاردیواریه، ساکنین خونه میتونن به خونه‌شون روح بدن یا روح خونه رو ازش بگیرن.

خونه باید سبز باشه...

 

 

 

پ.ن: رفتم از میوه‌فروشی نزدیک خونمون که تازه باز کرده ریحون بخرم، خیلی اعصاب نداشت، گفت ریحون تنها نمیدم! خواستم بگم لااقل اول کاری یه کم مشتری‌مدار باش، تازه اینجا کلی میوه‌فروشی دیگه هم هست! (ضمن اینکه من کلا یه خورده ریحون میخواستم) خلاصه موقع برگشت ریحون به دست از جلوی مغازه‌ش رد شدم:) 

 

پ.ن: متاسفانه آتش‌نشانی گفته که باید بالکن جنوبیتون رو نرده بزنید، به نظرم هیچی بدتر از این نیست که جای گلدون شمعدونی قشنگمون میله بکاریم...

۰۵ آذر ۹۸ ، ۱۶:۲۴

بعد از مهمانی

صبح بعد از شبهای مهمانی را دوست دارم؛ زمانیکه هیچ چیز سرجای خودش نیست اما تو زمان کافی برای مرتب کردن همه چیز را داری. خانه آرام است و تو در آرامش بعد از یک شب شلوغ میتوانی با خیال راحت همه چیز را سرجای اولش بگذاری. عیبی ندارد اگر لیوانت لب پر شده، مهم این است که توانسته ای ساعاتی کوتاه میزبان باشی و طعم میزبان بودن را بچشی. صبح بعد از شب مهمانی با لبخند رضایت به امور منزل رسیدگی میکنی...