۰۱ آبان ۹۶ ، ۲۰:۲۶
داستان این روزها
همیشه تا یک کار خیلی مهمی داشتم ارتباطم با آدما کم میشد؛ مثلا موقعی که داشتم برای کنکور ارشد میخوندم، خیلی ارتباط محدودی داشتم با دوستام که بیشترش هم به خاطر معرفت اونها بود نه من؛ اونها بودن که از من سراغ میگرفتن، الان هم به خاطر این پایان نامه عزیزم که در طی گذشت دوران داره ازش بدم میاد (شما دعا کنید اون علاقه اولیه برگرده) نمیتونم با کسی در ارتباط باشم و فکر میکنم بقیه فکر میکنن به خاطر اینکه ازدواج کردم فرامششون کردم، در صورتیکه اصلا اینطوری نیست. خدا رو شکر نه همسرم آدمیه که بخواد من ارتباطاتم رو کم کنم و نه من اونقدرها درگیر زندگی مشترک شدم که بقیه رو از یاد برده باشم. ولی همیشه میگم نکنه فکر کنن من به خاطر ازدواج اونها رو فراموش کردم، نکنه...
"بارالها به من جنبه تنظیم روابط بده! آمین"
۹۶/۰۸/۰۱