عشق 4
هیچگاه حتی در زمان اوج نوجوانی و بلوغ که تعریف عشق برایم همان عشق در یک نگاه بود به چنین عشقهایی قلبا معتقد نبودم؛ و در حال حاضر هم که جوان 26 ساله بالغی هستم همچنان معتقد نیستم که عشقهای داغ به یکباره و در اوج شروع میشوند. به باور من یک عشق با دوام از همین دوست داشتنهای ساده و کوچکی شروع میشوند که گهگاه در زندگی هر انسانی رخ میدهند و به سختی هر کدام از ما تاریخ اولین رویش عشقمان را به خاطر می آوریم، همین تفاهمهای یکباره، از جمعهای کوچک دونفره. از نظر من همین دوست داشتنهای ساده است که با سالها مراقبت و آبیاری تبدیل میشوند به عشقهای سوزان سالیان. همان عشقهایی که بقیه از آن به خوبی و حرارت یاد خواهند کرد. و به قول دوستی در ابتدا شاید همان به دل نشستن فرد مقابل اهمیت داشته باشد نه چیزی بیشتر چرا که دوست داشتن دو نفر در طی زمان، بیشتر به مهارت زندگی کردن آن دو نفر مربوط میشود همین.
نمیدانم شاید آن عشقهای یکدفعه ای و در اوج و در یک نگاه تنها در کتابها باشند وشاید اقتضای زندگی در دنیای حال حاضر نیستند؛ زندگیهای امروز آنقدر پیچیده است و به قدری جداییها به راحتی اتفاق می افتند که بعید میدانم عشقهای سوزان یکدفعه ای زیاد دوام بیاورند.
امروز 6 اردیبهشت 97 سالگرد اولین روزیه که من و همسرم همدیگه رو برای اولین بار دیدیم و تقریبا دو ماه بعد هم به عقد هم دراومدیم. روزهای خوشی رو توی این یک سال با هم داشتیم و تمرین با هم بودن کردیم، نمیگم ناراحتی و دلخوری بینمون نبوده که اگه بگم دروغ گفتم، ولی خوبیها و خاطرات خوش خیلی بیشتر از هر خاطره دیگه ای توی ذهنمون به جا موندن و ثبت شدن؛ ما دو تا با هم متفاوتیم، خیلی متفاوت. نقاط اشتراک خیلی زیادی بینمون هست ولی تفاوتها همچنان وجود دارند و خواهند داشت و باید پذیرفت و باهاشون کنار اومد، همین.
و من امیدوارم سالهای سال در کنار هم باشیم و چنین سالگردهایی رو جشن بگیریم و هر سال احساس کنیم که عشقمون پررنگتر از هر چیزی توی زندگی ماست.
پ.ن: مشخصه که این مطلب باید دیروز منتشر میشد ولی فرصت نشد؟!