شهر من گم شده است

پشت دریا شهری است، قایقی باید ساخت

شهر من گم شده است

پشت دریا شهری است، قایقی باید ساخت

درباره بلاگ
شهر من گم شده است

توی این عصری که مردم با وجود فضاهای مجازی و دسترسی همه به اونها احساس عکاس بودن، نویسنده بودن و روشنفکر بودن دارن، دست به قلم بردن من نه تنها چیزی رو از این دنیا کم نمی‌کنه بل کم زیاد هم کرد!
.
.
.
اینجا حکم خط خطی‌های یک دختر بچه سه، چهار ساله را دارد؛ شاید هم روزی ونگوکی، پیکاسویی، چیزی از آب درآمد.

آخرین مطالب
۰۸ مهر ۹۸ ، ۲۱:۴۹

مادرم

چشمانم را میبندم و خاطرات کودکی را به یاد می آورم. مادر روزهای زیادی را برای انجام کارهای اداری، از این اداره به آن اداره می رفت و من به دنبالش. قدم های کوچکم نمی توانستند با قدمهای بلند او هم پا شوند و راه رفتنم بیشتر به دویدن شباهت داشتند. خسته میشدم و مادرم برای سرگرم کردنم سنگفرش خیابان را اسبابِ بازی من میکرد: « بیا یه بازی کنیم با همدیگه، بازیش این شکلیه که باید مواظب باشی که پات نره روی خطهای بین سنگ ها»

خاطرات دیگری هم به یاد می آورم. آن زمانهایی که من و مادر به مطب دکتر میرفتیم و مادر شروع میکرد که شرح حال مریضی من را به دکتر بدهد و در این میان هم شکایتی از من به زبان می آورد. دوست داشتم که خودم توضیحات لازم را به دکتر بدهم. از اینکه مادرم لجبازی و شیطنتهایم و رعایت نکردن نسخه پزشک را به دکتر بگوید، خجالت زده میشدم.

حالا چند سالی است که قدمهای من بلندتر و سرعت حرکتم بیشتر از مادرم است و اگر بخواهم مادر به گرد پای من هم نمی رسد. حالا دیگر من مادر را به دکتر میبرم و در صورت لزوم شکایتش را به پزشک میکنم. خیلی وقت است که انگار جای من و مادر عوض شده است.

اما من همچنان نیازمند محبتش هستم، همچنان برایم مادری میکند، هر چند که شاید گاهی من نیز باید هوای او را داشته باشم.

قوی بودن سخت است ولی باید تمرین کرد...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۰۸
مرضیه

نظرات  (۱)

🌹⚘⚘

پاسخ:
:*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی